loading...
وبلاگ ستاد یادواره شهدای روستای همگین
پارسا بازدید : 195 جمعه 29 مرداد 1389 نظرات (0)

سالی گذشت... باز نیامد، و َعید شد 
گیسوی مادرم از غم بابا سپید شد

امروز هم نیامد و غم خانه را گرفت
امروز هم دو مرتبه باران شدید شد

مادر کنار سفره کمی بغض کرد و گفت:
امسال هم بدون تو سالی جدید شد

ده سال تیر و آذر و اسفند و ... خون دل
تا فاو و فکه رفت ولی نا امید شد

ده سال گریه های مرا دید و گریه کرد
حرفی نزد، نگفت: چرا ناپدید شد

ده سال، رنگ پنجره های اتاق من
همرنگ چشم های سیاه و سفید شد

بعد از گذشت این همه دلواپسی و رنج
مادر نگفته بود که بابا شهید شد

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 8
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 8
  • بازدید ماه : 16
  • بازدید سال : 98
  • بازدید کلی : 3,669